چهارمین جلسه عمومی مدیر محترم موسسه عالی فقه و علوم اسلامی با طلاب محترم (بصورت مجازی)
چهارمین جلسه عمومی مدیر محترم موسسه عالی فقه و علوم اسلامی با شرکت طلاب محترم موسسه بصورت مجازی روز دوشنبه ۹۹/۰۹/۰۳ برگزار شد.
متن بیانات حجت الاسلام و المسلمین صدر حسینی (دام عزه) در این جلسه به این شرح است:
حکومت حکیمان بر جامعه، آرزوی چندین هزار ساله بشریت
در سالگرد انقلاب قرار داریم. خوب است نگاهی به بحث انقلاب داشته باشیم و تحلیلی از مسائل و از پیدایش انقلاب اسلامی داشته باشیم. انسان دائم باید فکر کند به اصل و اساس انقلاب اسلامی، حرکتی که در هزاره بعد از بعثت بی نظیر بوده است. همیشه در کتابهای حکیمان خوانده ایم که جامعه آرمانی، جامعه ای است که حکومت به دست حکما قرار بگیرد البته چون آنها نگاه دینی نداشتند، سعادت بشر را در نگاه حکیمانه انسانها می دیدند. انسانهای با حکمت نظری و عملی؛ کسانی که این دو حکمت در وجودشان عجین شده، اینها باید در راس جامعه قرار بگیرند و مسیر بشریت را اصلاح کنند.
اما در نگاه دینی، حکمت، همراه و برخاسته از مکتب الهی است، بنابراین حکومت حکیمان، حکومتی است که انسانهای فرهیخته ای که دین و مکتب وحی در جانشان نشسته در راس حکومت قرار بگیرند. این آرزوی چندین هزار ساله بشریت است که تنها در مقاطع کوتاه و معدودی در تاریخ بشریت اتفاق افتاده است. در اعصاری پیامبران این جایگاه را در دست داشتند و در زمانهایی اوصیای پیامبران و بعد هم انسانهایی که در مسیر آنها بودند.
انقلاب اسلامی، تحقق آرزوی چند هزار ساله بشریت
در واقع این انقلاب تحقق همان خواسته چندین هزار ساله بشریت است. حکیمی مثل امام (ره) که هم آرمانهای الهی در وجودش عجین شده بود و هم خودش حکیم فرزانه¬ای بود که حکمت عملی و نظری در وجودش جای گرفته بود، ده سال زمام حکومت را چنین حکیمی به دست گرفت. انسانی که جز به حکمت الهی و اسلامی به چیزی فکر نمی کند، در راس حکومت قرار می گیرد. این جزء اتفاقات نادر تاریخ بشریت بوده و این انقلاب یک نهضت و انگیزیش دوباره اسلام در جامعه بشری بود و پیامبر ِ این نهضت، امام بود. در واقع بعد از صدها سال که حکمت های الهی و انسانی از زندگی بشر کنار رفته بود مردی الهی دو مرتبه این ندا را نه فقط به مردم ایران که به بشریت سر داد که باید به سوی حکمت الهی و انسانی برگردیم. ایشان در آغاز این پرچم را بلند کرد و پیامبرِ بازگشت به حکمت الهی و انسانی در عصر مدرن شد، عصری که کاملا با اعصار گذشته متفاوت بود. انقلاب اسلامی یک خیزش الهی است با پیامبریِ امام و این امامتی که بعد از امام تا الان استمرار پیدا کرده و ان شاالله در آینده نیز استمرار خواهد یافت. همانطور که میدانید بعد از نهضت پیامبر (ص) امامت سیاسی و خلافت الهی ادامه پیدا نکرد، اما در این انقلاب تا الان خداوند منت گذاشته و این حرکت در مسیر امامت قرار گرفته و اگر این مسیر امامت ادامه پیدا کند می توانیم به نتایج بلندتری برسیم و این انقلاب سرآغازی برای دوره جدید است.
اینکه مقام معظم رهبری به بحث تمدن نوین اسلامی به عنوان هدف اشاره می کنند یعنی همین؛ یعنی گاهی در یک کشور انقلاب میشود تا نظام جور در کشور ساقط شود و مردم از ظلم راحت شده و به یک فراخی برسند، این یک نگاه است، اما در انقلاب اسلامی اینگونه نبود، آزادی از سلطه نظام شاهنشاهی و نظام ۲۵۰۰ ساله تنها یکی از آثار و پیامدهای حرکت عظیم الهی امام بود اما مساوی با آن نبود.
انقلاب اسلامی، پیامها، اهداف و نتایج
حال سوال این است آیا این انقلابی که این مسیر را آغاز کرد همچنان در مسیر خود حفظ شده و به نتایج مطلوب رسیده است یا خیر؟
برای پاسخ به این پرسش باید ببینیم پیام اصلی انقلاب تا چه اندازه در این انقلاب هنوز محور است؟ اگر پیام و هدف، هنوز محور حرکت باشد باید بگوییم در مسیر هستیم.
ما معتقدیم این امامت الهی که بعد از پیامبر انقلاب اسلامی (یعنی حضرت امام ره) ادامه راه است، استمرار پیدا کرده است و پیام و اهداف حفظ شده است. براساس موازین اسلامی هم مشروعیت نظام اسلامی به حاکمیت امام است، اگر امام مسلمینی که واجد شرایط الهی است، در راس نظام بود، نظام مشروع است. در روایت معروف هم داریم اگر امتی امامی دارد که امام صالحیست، این امت اگر گناهکار هم باشد اینها مورد پذیرش خداوند هستند و برعکس اگر مردم صالحی امام صالحی نداشته باشند مورد پذیرش نیستند. پس محور مشروعیت همین است که هدفگذاری و پیام مسیر حفظ شده باشد و این اتفاق بزرگی است که در این انقلاب افتاد. یعنی تا امروز که ما به عنوان فرزندان این انقلاب ۴۰ سال از این انقلاب را پشت سر گذاشته ایم که ۴۰ سال زمان کمی هم نیست، می بینیم که این پیام حفظ شده و امامت الهی استمرار پیدا کرده است.
اما مسئله دوم اینکه چقدر به نتایج رسیدیم؟ نتایج همیشه بستگی به ظروف و شرایط دارد. زمانهایی بود که دولتهایی مثل امروز برقرار نبوده، یک نظم جهانی گسترده ای حاکم نبوده، یک حاکمی در یک گوشه ای برای خودش قدرتی به دست می آورده و می توانسته هر چه می خواسته در منطقه محدودی آن را اجرا بکند با کمترین مانع، دولتی می آمده و منطقه ای را می گرفته و با ابزاری که فراهم می کرده می توانسته اعمال سلطه کامل کند. اما دنیای امروز ایطور نیست. پیچیدگی ها به نحوی است که هیچوقت یک قدرت یا یک حکیمی که در راس قدرت قرار می گیرد، نمی تواند به سهولت به خواسته های حکیمانه خود دست پیدا کند حتی اگر مردم هم با او همراهی کنند این کار بسیار مشکل است چرا که شرایط و ظروف اجتماعی، سیاسی و جهانی متفاوت است.
شما ببینید در صدر اسلام شرایط جوری شد که حتی امامت استمرار پیدا نکرد، شرایط جوری شد که به نام اسلام، اموی ها ۱۳۰ سال و عباسیان ۵۰۰-۶۰۰ سال حاکم شدند، خب باید این را تفکیک کنیم و این یکی از لغزشگاههاست که بعضی بین آن خیزش اسلامی و نهضت پیامبرانه امام که اتفاق افتاد با آثار و پیامدهایش خلط میکنند. یکی آقایان بود که در اوایل انقلاب کتاب هم برای امام نوشت اما بعد به خاطر اینکه نظرش این بود که انقلاب نتوانست اهداف اقتصادی را محقق کند و روی بحث مستضعفین بسیار حساس بود نتوانست این تفکیک را بدهد و از امام برید و از حرفهایی که در کتابش راجع به حضرت امام نوشته بود نیز برگشت و نسبت به امام هم تغییر عقیده داد. چون نتوانست تفکیک کند بین اینکه اگر انقلاب نتوانست به برخی نتایج دست پیدا کند به خاطر این ظروف حاکمیتی داخلی و خارجی است. و اگر آن خواسته ای را که انقلاب به عنوان آثار و فواید به آن نگاه می کند، اگر به گونه ای که میخواست محقق نشد به آن معنا نیست که آن پیام و حرکت انقلاب را نفی کنیم.
پس این نکته بسیار مهمی است مثل اینکه ما بیاییم نسبت به اسلام نظر منفی بدهیم چون بگوییم بعد از اسلام حکومتهای فاسد صدها سال به نام اسلام حکومت می کردند. پیام چیز دیگر است. هدفگذاری و مقوم این حرکت چیز دیگری است.
دسته بندی طیف های مختلف در نوع مواجهه با انقلاب و نظام اسلامی
حال، کسانی که با این انقلاب مواجه می شوند چند دسته موضع گیری دارند. دسته اول کسانی هستند که معاندین عملی هستد و از اول شمشیر مقابله علیه انقلاب کشیدند که خود این دسته دارای طیفهای مختلف هستند.
گروه دوم عاشقان انقلاب هستند، کسانی که به این انقلاب عشق می ورزند همانطور که به اسلام عشق می ورزند چون پیام اسلام را الهی می دانند. به این انقلاب هم عشق می ورزند چون این پیام هم پیام الهی است. خب این عشق بود که بچه های دفاع مقدس را ده سال برد به جبهه و در آن عرصه های سخت و زندگی شان را نثار انقلاب کردند چون عاشق انقلاب بودند. ما در آن زمان که برای تبلیغ به جبهه می رفتیم هرکس که ما را به عنوان روحانی میدید می گفت سلام ما را به امام برسان، حرف همه این بود که ما برای عشق به امام و رضایت دل امام آمده ایم.
آن زمان هم مشکلات و سختی هایی بود اما جوان انقلابی می آمد جانش را نثار می کرد خانواده های اینها هم به همین شکل عاشق امام بودند. این عشق الان هم اینجور است و یک عده ای نگاه عاشقانه به انقلاب دارند، سختی ها را نارسایی ها و مشکلات را می بینند ولی عاشق این انقلاب هستند، رهبریش را رهبری الهی می دانند که براساس معیارهای حکمت الهی تا حدی که بتواند عمل می کند، نتیجه این عشق این است که این فرد عیب را می بیند و انتقاد دارد ولی به خودش اجازه نمی دهد این انتقاد را به گونه ای مطرح کند که عشق به انقلاب در این انتقادش تحت الشعاع قرار بگیرد. انتقاد را می شنود ولی در هر جا این تذکر را می دهد که این انتقاد نباید پیام الهی انقلاب را نادیده بگیره. این خصوصیت گروه دوم است. عین پدری که عاشق فرزندش است، خطایش را می بیند، تذکر می دهد اما برایش قابل تحمل نیست که شخصیت فرزندش مخدوش شود و آسیب ببیند.
این گروه دوم را می توان گروه مورد قبول دانست و به عنوان فرزندان انقلاب از آن یاد کرد. این گروه محور این حرکت هستند و بار انقلاب از اول تا به امروز بر دوش این گروه بوده است. جبهه را این گروه رفتند، سختی ها را تحمل کردند، اهل گذشت بودند، بعد از این هم کسانی پای انقلاب هستند که این عشق را به انقلاب داشته باشند.
گروه سوم گروهی هستند که نه معاند هستند و نه اینطور عشق به انقلاب دارند. که البته جهت گیری این گروه نیز عوامل مختلفی دارد. یک دلیلش می تواند این باشد که این گروه مبنای فکری انقلاب را که امام مطرح کرد براساس بازگرداندن اسلام به صحنه زندگی با آن معیارهای اسلامی و موازین اصیل ناب اسلامی را قبول ندارند طبیعتا در این مسیر همراه نیستند. ممکن است به برخی ارزش های انقلاب معتقد باشند ولی این مجموعه را قبول ندارند. یا به عنوان مثال همه¬ی کسانی که تفکر سکولار دارند، طبعا جزو گروه سوم قرار میگیرند. کسی که می گوید که ما باید در مجموعه تفکری جهانی که غرب آورده باید با آنها همراهی کنیم اسلام تاریخ مصرفش گذشته یا الان فقط اسلام عبادی داریم و اسلام سیاسی نداریم، این تفکر طبعا دیگر تفکر دوم نیست اینها دیگر همراه انقلاب نیستند. البته با اینها نمیشود مثل معاندین برخورد کرد اما باید حد و مرزها را شناخت اینها دوستان و عاشقان انقلاب نیستند وکسانی نیستند که بار انقلاب را بکشند، اینها یک گروه هستند. گروهی دیگر ممکن است که اصول را قبول دارند اما با یک تشخیص اشتباه و یا ضعف در بصیرت دچار انحراف می شوند همانند مثالی که عرض کردم آقایی که چون میبیند انقلاب به آن اهداف اقتصادی که مورد نظرش بوده نرسیده از امام می برد و می گوید این انقلاب به انحراف رفته و به این انقلاب کاری نداریم. یک فرد به لحاظ اقتصادی یکی به لحاظ مسائل حقوق بشر و یکی بحث آزادی ها و هر کسی ممکن است از یک بعد احساس کند آن خواسته های ارزشی مورد قبولش محقق نشده و لذا به انقلاب عشق نمی ورزد و توجه نمی کند که پیام انقلاب چه بوده. پیام انقلاب این است که ما بتوانیم یک حاکمیتی داشته باشیم که در راس آن، حاکمیت الهی باشد و آن پیامدها چیزی است که باید در مسیر زمان و متناسب با ظروف تحقق پیدا کند. این گروه سوم بصورت طیفی هستند. گروهی به معاندین نزدیک می شوند و برخی به طیف دوم نزدیک می شوند اما مجموع این طیف طبعاً هوادارن انقلاب نخواهند بود. پس دوستداران و هواداران انقلاب باید مرزها را مشخص کنند و کاملا مراقب این واقعیت باشند که این انقلاب را گروه دوم دارند پیش می بردند هم در عرصه عمل و اجرا و هم در عرصه فکر. اگر در حوزه های علمیه و دانشگاهها متفکرینی دارند در بخش نظامهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و … می اندیشند در میان اینها آن کسانی همراهان اصلی انقلاب هستند که به این مبانی فکری کاملا معتقد هستند و نرفتند در مسیرهای دیگر؛ این معیار درستی است.
چگونگی نوع مواجهه ی یاران صادق و وفادار انقلاب با دو طیف دیگر
عرض کردیم در مباحث فکری برخی معاندین فکری هستند که حسابشان جداست. اما در گروه سوم افرادی داریم که معاند نیستند ولی پایه فکری انقلاب را به هر دلیل نپذیرفتند و از مسیر همراهی انقلاب و عشق به انقلاب بیرون رفتند. با این گروه باید حد و مرزها مشخص شود اما نباید این گروه نفی شوند و نباید با این گروه دشمنی کرد، در این گروه سوم دو نکته را باید در نظر گرفت؛ اول اینکه دشمنی با این گروه معنی ندارد زیرا آنها هم ارزشی هایی دارند که در آثار ممکن است با انقلاب همراهی داشته باشند و آثار انقلاب را قبول دارند و در این آثار همراهی می کنند پس جای دشمنی با آنها نیست. دوم این است که در وارد کردن افراد در این گروه دوم و سوم نباید سخت گیری کرد یعنی نباید ما نسبت به این گروه دوم حداقلی برخورد بکنیم یعنی آنقدر معیارها را سخت بگیریم که جز خودمان کسی نماند که برخی اینگونه هستند و از آن خطراتی است که ممکن است به آن مبتلا شویم. کسی که خودش اقرار می کند که به آن اصول انقلاب و پیام انقلاب معتقد است و عملش هم این را نفی نمیکند و ما شاهد روشنی بر نفی این نداریم، نباید این را دفع بکنیم، بخصوص اینکه در همین جا هم ما نباید سخت گیری در معیارها بکنیم یعنی هم بحث حکمی است هم موضوعی است، یعنی در بحث شبهه حکمیه نباید آنقدر سخت بگیریم، در معیارها نباید آنقدر سخت بگیریم که فقط افراد خاصی را شامل بشود و در بحث موضوع و مصادیق هم نباید سخت گیرانه منطبق بکنیم که در این مصادیق فقط کسانی که در همه چیز درجه یک هستند بمانند و اگر کسی ضعفی داشت فورا از دایره خارجش کنیم. در روایات متعدد داریم که دستور داده شده از حضرت علی (ع) به شیعیان که سخت گیری نکنیم اگر بنا به سخت گیری بود، منِ امام هم تنها می ماندم چون شما هیچکدام از معیارهای من را ندارید. پس با این دو نکته باید اینها را در نظر داشت و در عین حال با لحاظ این دو نکته مراقب باشیم و بدانیم که خط و مرز دوستان و همراهان انقلاب کجاست.
حال با لحاظ این دو نکته باید ببینیم اگر نسبت به فردی اظهار نظر می کنیم آن فرد در کدام گروه قرار می گیرد؟ خود ما از کدام موضع داریم صحبت میکنیم؟ آیا از موضع یک عاشق و هوادار انقلاب یا از موضع یک بی تفاوت یا از موضع سوم؟ اگر کسی از بیرون ما و موضع ما را می بیند از گروه دوم می بیند یا گروه سوم؟ آیا ما را به عنوان یک عاشق و دلداده این انقلاب می داند یا نه وقتی به حرف و موضع گیری ما نگاه می کند می گوید درست است که این آقا در بعضی جاها همراه است، اما موضع گیریهایش طوری است که معلوم نیست به آن پیام اصیل انقلاب اعتقادی داشته باشد. این نکته¬ی مهمی است که اگر ما به آن توجه کنیم در موضع گیریها و دوستی های ما تاثیرگذار است.
توجه و پایبندی به دسته بندیها در کنار عدم سخت گیری در شاخصها
طبیعتا این مجموعه ای که ما دور هم جمع شده ایم حتما کسانی هستیم که خودمان را به تفکر دوم معتقد می دانیم و کسی که تفکر سوم را دارد طبعا در جمع ما جایی ندارد پس اگر ثبوتمان این است اظهار و اثبات ما هم باید به گونه ای باشد که با این جهت گیری و نگاه همراه باشد البته عرض کردیم با در نظر گرفتن این مسئله که نه در شاخص ها و نه در تطبیق شاخصها نباید سخت گیری نماییم ضمن اینکه این عدم سخت گیری در شاخص ها و تطبیق شاخص ها بر مصادیق به این معنا نیست که اصل دسته بندی را نادیده بگیریم.